مدح و شهادت حضرت عباس علیهالسلام
محـضر آب دم از پـاکی دریـا نـزنـید محضر خاک دم از وسعت صحرا نزنید تا زمانی که نـدادید ضـرر پـای نگـار لافِ بـیهـودۀ عاشـق شدن اینجا نزنید آسـیابِ که شدن مسـئـلۀ حـساس است پس به سینه به جز از سنگ تولی نزنید درد معشوق چه بهتر که به درمان نرسد هرچه آمد سـرتان رو به مـداوا نزنید فقر خوب است که هم شانۀ عزت باشد مسـتـمـنـدیـد اگـر جـز در آقـا نـزنـیـد حرف تقوا و بصیرت به میان است اگر حرفی از چشم سیاه و قـد رعـنا نزنید گرچه خوب است رخش نقل منابر بشود حیفِ عباس که توصیف به ظاهر بشود علـم انـساب به کـار آمده ایـنـبار زیاد که بیوفـتد سر ما محـضر دلـدار زیـاد ذولفقار دو دم امروز سه دم خواهد شد بس که در خانۀ مولا شده کـرّار زیاد هرچه دارد پـسر از دامن مـادر دارد ارث بُردست از این فاطمه ایثار زیاد یک تـنه میرود و صد تنه برمیگردد معجـزه سر زده از او دم پیکـار زیاد نا امـیـدی در این خـانـه نـدارد مـعـنـا باز خواهد شد از این دل گرۀ کار زیاد بهر پابوسیاش امشب همه نوبت دارند رسد از تـیغ کجـش مـژدۀ دیـدار زیاد چشم صَفّـین هـمین که به نقـابش افتاد پانزده مرتبه "لا حول ولا" را سر داد مرد جنگ است ولی انس به خلوت دارد مثل شوقش به خطر شوق عبادت دارد نوری از آیـۀ تطهـیـر به او هم تـابـید به گـمـانـم که این آیـنه عـصمـت دارد محرم یا ولدی گـفـتن زهرا شده است جای شک نیست بگـوییم سیادت دارد مرگ بازیچه یک حملۀ مردانه اوست شیر آخر مگر از معرکه وحشت دارد؟! چـنـد گـامی هـمه جا دورتر از آقـا بود قد بلند است و ازین حال خجالت دارد شانه کعـبه به پـایش چـقدر بوسه زده تـا بـبـیـنـنـد هــمـه شــأن ولایـت دارد خطبهای خواند بگوید شرف کعبه ز چیست تا خدایی خـدا آبـروی کعـبه عـلی ست نخل ها درد سری شد ثـمرش را بزنند دو نفر از دو طرف بال و پرش را بزنند همه از چهار جهت روی سرش ریختهاند هـمه ایـنجا پی اینـنـد سرش را بزنـند مشک را داده به دندان که به خیمه برسد وقت آن است لب شعله ورش را بزنند آخر این میـر عـلـمدار غـروری دارد نکند ایـنکه غـرور جـگـرش را بزنند هدف از کشتن عباس حسین است حسین تا که اینجـور توان کـمـرش را بزنـند علم افـتاد و کـنـارش بـدنی هـم افـتـاد مثل آقا وسـط خـیـمه زنی هم افـتـاد.. |